جدول جو
جدول جو

معنی قاضی جلال الدین - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی جلال الدین
(جَ لُدْ دی)
اسحاق. سالها در اردوی سلطان حسین میرزا منصب و امر پیشنمازی داشت و گاهی در مجلس شاهی به توضیح مسائل و قرائت رسائل میپرداخت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 335)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جَ لُدْ دی)
محمد بن عمر بن مبارک یا محمد بن محمد بن عمر بحرق قاضی جمال الدین حمیری حضرمی شامی. فقیه نحوی لغوی که در فنون متداوله دستی توانا داشته. او راست: 1- تحفه الاحباب و طرفه الاصحاب. 2- السیره النبویه. 3- شرح لامیه الاطفال ابن مالک. 4- شرح الملحه. 5- مختصر الاذکار. 6- نشرالعلم فی شرح لامیه العجم. وی به سال 930 در 61سالگی وفات یافت. (معجم المطبوعات ستون 533) (ریحانه الادب ج 1 ص 145)
لغت نامه دهخدا
(کَ لُدْ دی)
حسن حسینی. وی بحسن خلق و لطف طبع و علو همت و وفور سخاوت موصوف و از جملۀ اشراف سادات گرگان به مزیدفضل و احسان معروف است. وی در زمان روز افزون شاهی در منصب قضاء هرات با امیر نظام الدین عبدالحی شریک بود و به فیصل امور میپرداخت و مهمات مردم را به مقتضیات مذهب امامیه به کفایت مقرون میساخت و اکنون (زمان مؤلف حبیب السیر) متصدی منصب تدریس یکی از صفه های مدرسه سلطانی است. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 615)
لغت نامه دهخدا
(جَ لُدْ دی نِ)
یکی از بزرگان دوران سلطنت معزالدین بهرام شاه. (حبیب السیر چ قدیم، جزءچهارم از ج 2 ص 222). رجوع به قاضی کبیرالدین شود
لغت نامه دهخدا